مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

عکس های خنده دار از مهران

سخنانی از مهران زود باش  پت باید فین کنی زود باش . انقدر من را فشار ندید نوبت توهم میشه سر من را کلاه نزارید این لباس را بابام خرید از مشهد فقط نمی دونم چرا کراباتششش دراز ههههه و چقدر مامانم این ها بهم خندیدم بهم نخندید   ...
28 آذر 1392

رفتن به بیرون

سلام پسلکم قربونت برم زندگیم  عمرم تاج سرورم  دیروز رفتیم اتلیه عکس بگیرم شما که انجا اصلا نخندید بداخلاق شده بودی چند تا عکس از شما گرفتند اما زیاد اتلیه پسندم نبود خیلی هم چیزش ساده بود انشاالله کارش خوب باشد. یکی از عکس ها من خواستم نشسته باشید که وقتی عکس شما را گرفتند با صورت خوردید زمین تا امدید گریه کنید بغلت کردیم و ارام شدید و بعدش هم رفتیم باغ همیشگی شام خوردیدم وقت شد عکسش را میزاریم  چند روز پیش رفتیم پاساژ شما تو کالسکه خیلی اروم بودید و همه جا را نگاه میکردید و داری از الان دردری میشی تو ماشینم که خواب میری.   ...
27 آذر 1392

چند تا عکس

بازم امشب عکس های جدید فقط بی کیفیت بعد از حمام اینم دوستان مهران      عزیزم دوست دارم ...
23 آذر 1392

مهران و ماشینکش

سلام پسر گلم  امروز مامی جون ماشینکت را اورد پیشت وشما بااختیار خودت دست به ماشینک میزدی و ان را گرفتی و چقدر صورتت را عجیب قریب کردی قربونه چشمان ناز نازیت بشم و اینم عکسش   مامان قربون این دست کوچکت بره ...
20 آذر 1392

پــــســــرم لـــوس شـــده

مهران جان چند روز پیش رفتیم پاساژ دوساعتی انجا بودیم من برای شما 3 تا زیردکمه ای اشور خریدم با یکی پستونک با و یکی عروسکهای موزیکال مامی جون برات خرید همش دوست دارم برات لباس و اسباب بازی بخرم که همه ای اینها  را داری . تازگی ها خیلی لوس شدی بیش از اندازه دوست داری بغل باشی یا نشسته از خوابیدن خوشت نمیاد برای که همه بغلت کنند دست و پات را تکان میدی سر وگردن بلند کرده و از انطرف پا وباسنت را بلند میکنی پستونک خوره حرفی ای هستید از هرچی خوشم نمی امد پیش امد لوس شدی بغلی شدی پستونک خور شدی . مهران مامان دوست داره ...
18 آذر 1392

از اول هفته تا اخر هفته سخت گذشت

مهران جان این هفته حالم خیلی بد بود و قرار بود پنجشنبه مهمانی 70 نفره داشته باشم و نتوانستم به وبلاگت سر بزنم  یک شنبه شب لرز کردم بک چای نبات خوردم بهتر شدم شب رفتم خانه سر گیجه و داشتم چقدر کار داشتم اما خوابیدم صبح بیدارشدم حالت تهوع  دل درد دل پیچه داشتم صبح همراه بابا رفتیم خانه باباجی و یک بی بی چک استفاده کردم ومنفی بود و شما را خواباندم و به مامی جون گفتم حالم بد هست به بابام بگو برام سرم بیارد ظهر شد و یک سرم وصل کردم وامپول زدم اما تا شب بهتر نشدم بابام بردم بیمارستان ودکتر سرم بهم زد و امپول داد رفتم خانه بهتر نبودم فردا صبح بابام بهم دوباره سرم زد وظهر بهتر بودم و مهمانها را...
15 آذر 1392

عکس گل پسرم امروز 71 روزت هست

مهران جان اینم چند تا عکس ازاین چند وقت   مامان جان تو عروسک منی قربونه این لوپهات بشم پسرم قندو عسله مامان جان اخرش خورده میشی مهـــــران جان دوست دارم    ...
10 آذر 1392